خُرده مگیر،
روزی فراخواهد رسید که من بروم خانهی همسایه را آبپاشی کنم.
و تو به کاجها سلام کنی.
و سارها بر خوانِ ما بنشینند. و مردمان مهربانتر از درختها شوند.
اینک، رنجه مشو اگر در مغازهها، پایِ گُلها، بهای آن را مینویسند. و خروس را سپیدهدم سَر میبُرَند. و اسب را به گاری میبندند... خوراک مانده را به گدا میبخشند.
چنین نخواهد ماند.
بر بلندیِ خود بالا رو. و سپیدهدمِ خود را چشم به راه باش. جهان را نوازش کن. دریچه را بگشا. و پیچک را ببین. بر روشنی بپیچ. از زبالهها رو مگردان، که پارههای حقیقتاند.
جوانه بزن.
لبریز شو تا سرشاریات به هر سو رو کُند. صدایی تو را میخواند، روانه شو. سرمشق خودت باش. با چشمان خودت ببین. با یافته خویش بِزی. در خود فرو شُو تا به دیگران نزدیک شوی، پیک خود باش. پیام خودت را باز گوی. میوه از باغ درون بچین.
شاخهها چنان بارور بینی که سبدها آرزو کنی. و زنبیلِ تو را گرانباریِ شاخهای بس خواهد بود.
سهراب سپهری
موضوعات: ادبی ، فلسفی
برچسب ها: روزی , جهان , مردم , خوب میشود
باشگاه دیدگاه...برچسب : نویسنده : didgah555cluba بازدید : 69