اينم پا شد گفت خانوم من فلان مشكلو داشتم و اينا،نتونستم درس بخونم.
معلمه شروع كرد به گفتن اينكه اينا به من ربطي نداره و چرا اينا رو بهونه ميكنين و درس نميخونين؟ كلي نصيحت كرد خلاصه.
در اين بين يكي از بچه هاي باحال كلاس كه همگي عاشقش بوديم واسه ديوونه بازياش،بلند شد زل زد تو چشم معلم و گفت:
تو كز محنت ديگران بي غمي...
نشايد كه نامت نهند آدمي!!!
كلاسي كه رفت رو هوا رو خودتون تصور كنين!
باشگاه دیدگاه...برچسب : نویسنده : didgah555cluba بازدید : 40